ابزار منو ثابت

 تو جاده شمال تو این سرازیری های پیچ در پیچ،

مامانم میگه مگه شمال تو نقشه بالا نیست ؟ میگم چرا ؟!
میگه پس چرا ما همش سرازی میریم ؟
::
::
الان کامپیوترم خودش ری استارت شد !
فک کنم فهمید من تشنمه
::
::

استاتوس های خنده دار
یه قانونی هست که میگه اگه بری کره مریخ
اونجا سیگار بکشی
بابات یهو اتفاقی اونجا داره رد میشه !
::
::
حیف که من ترم آخرم
وگرنه تصمیم گرفته بودم از ترم بعد بخونم
::
::
بعضی شبا که خوابم نمی بره، یه جوری که مغزم بشنوه می گم:
خوب! برم یه کتابی بیارم بخونم…
هیچی دیگه، اصلا بیهوش می شم!
::
::
ﻗﺒﻠﻨﺎ ﯾﺎﺭﻭ ﻣﻴﺮﻓﺖ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺩﺧﺘﺮﻩ ۱۵ ﺳﺎﻝ ﻣﻨﺘﻈﺮﺵ ﻣینشست
ﺍﻻﻥ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﺗﺎ ﺳﺮ ﻛﻮﭼﻪ ﺑﺮی ﻣﺎﺳﺖ ﺑﺨﺮﯼ
::
::
امروز خسته از سر کار برگشتم خونه خودمو پرت کردم رو مبل،
داداشم پا شد رفت یه لیوان آب برام آورد
با تعجب گفتم چه شده مهربون شدی ؟!
گفت امروز تو کلاس دینی گفتن :
یه نفر به یه سگ خسته آب داده رفته بهشت !
::
::
امشب پر از بغضم رفیق ، شانه ات ساعتی چند ؟؟
چی ؟؟ ۵۵۰۰ ؟؟ چه خبره ؟ مارو بگو به تو میگیم رفیق … نخواستیم آقا

::
::

دقیقه آخر امتحان …
زمان تغییر دادن جواب های صحیح به غلط !
::
::
به بابام میگم خوب ماهی ۴۰هزار تومن یارانه ی منو میخوری به روی خودتم نمیاریااا
برگشته میگه حاضرم ماهی ۴۰۰ تومن بدم ریختتو نبینم !!
فک کنم منو توی زنبیل از روی آب رودخونه برداشتن
::
::
دختر داییم ۴سالشه اومده میگه : باست نقاشی تشیدم !
من : عزیزم بده ببینم !
دختر داییم : منو دوش دالی ؟
من : معلومه جیگر !
دختر داییم : خیل خب ! این تویی اینم منم … اینام بچه هامونن !
من ۴سالم بود با شب اِدراری دست و پنجه نرم میکردم !
::
::
دکمه روشن کردن کولر باید همه جای خونه باشه
دکمه خاموششم تو انباری زیر دبه سیرترشی
واسه اینکه دست بابا بهش نرسه !
::
::
تو این سریالها بچه شون کار بد که میکنه، میگن برو تو اتاقت بیرون هم نیا
ما بچه بودیم اتاق نداشتیم، به خاطر همین میگرفتن مثل خر کتکمون میزدن
::
::
رفتم بانک به تحویلدار گفتم : میخوام یه حساب مشترک باز کنم !
میپرسه با کی ؟
گفتم : با یکی که خیلی پول داره …
گفت : خودتو مسخره کن !
اعصابا هم ضعیف شده ، ملت کارشونم درست انجام نمیدن !
::
::
شما یادتون نمیاد (شایدم بیاد)
قدیما تلویزیون خاله بهار و بستنیا رو میذاشت
همیشه بعد از دیدنش هوس بستنی می کردم!
بستنیا . . بستنیا !
دست کی بالا ؟
دست بچه ها !
::
::
دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت
.
در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از آن دیگر نگفت او یک کلام
.
دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ
.
گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟
.
من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر
.
من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار
.
دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله،مجرد،دیپلمه
.
دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم،نبش کوچه،نمره شصت
.
در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!
::
::
از خدا میخوام موانع رو از سر راهت برداره …
آخه خر نمی تونه مثل اسب از موانع بپره !
::
::
همون وقتی که ترجیح داده شد به جای تابلوی “از سرعت خود بکاهید”
از “سرعت گیر” استفاده بشه ، بشر فهمیده بود که به شعورش امیدی نیست !
::
::
مامانم داشت آشپزی میکرد رفتم ناخونک بزنم
با یه خشم عجیبی گفت این روغنو میریزم رو صورتتا !
یعنی ۱۹سال جلبک پرورش داده بود اینجوری رفتار نمی کرد باهاش
::
::
با توجه به این که قهوه تقریبا پانصد سال است که کشف شده
به نظر شما قبل از کشف قهوه، رنگ قهوه ای چه رنگی بوده !؟
::
::
شما یادتون نمیاد ،
خط فاصله هایی که بین کلمه هامون میذاشتیم یا با مداد قرمز بود
یا وقتی خیلی میخواستیم خاص باشه ستاره می کشیدیم !
::
::
اینایی که میگن با پوست خود مهربان باشید ،
اینا لذت ترکوندن جوش رو نچشیدن !!
::
::
بچه های امروزی رو نمیتونم درک کنم :
بهش آدامس موزی میدم ناز میکنه میگه این آدامسا بو میدن و بدمزه ن نمیخورم !
زمان ما آدامس موزی خدایی میکرد ؛
ما اول کاغذشو نیم ساعت لیس میزدیم بعد میرفتیم سراغه خودش !
::
::

قرار بود با یه اسب سفید برم دنبال دخترِ آرزوهام
بعد به این نتیجه رسیدم “خوو لامصب یکی دو تا نیستن که !”
حالا قرار شده یه وَن بگیرم یکی یکی برم دنبالشون ! والـــــــــا !!
::
::
توصیه بابام به من موقع رانندگی
سر کوچه ها یواش تر بپیچ ؛
شاید یکی بی شعورتر از تو پیدا شد که از اونور بیاد
::
::
دقت کردین تو همه فیلما نگهبان ها مشغول خوردن هستن
و دزدا براحتی اونا رو خلع سلاح میکنن ؟!
آخه چرا ؟!
::
::
دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام :
تَن لَشتو از پشت کامپیوتر جمع کن بیار، سفره پهن کن !!
محبت همینجوری داره میپاچه رو در و دیوار
::
::
خـــــوبی که از حد بگزرد دانــــــا هم خیال بد می کنه !
نادان که دیگه جای خودشو داره !
::
::
شما یادتون نمیاد ،
برای درس علوم، لوبیا لای دستمال سبز میکردیم،
میبردیم سر کلاس پز میدادیم
::
::
عاقا ما یه دایی داریم وقتی باهاش اسم فامیل بازی میکنیم
اگه مثلا اسمو نوشته باشه شیوا فامیلو مینویسه شیوایی ،
اگه حیوونو بنویسه شیر اشیا رو مینویسه شیر پلاستیکی !
یه بارم حیوون با ک رو نوشته بود کک
حالا دیگه خودتون کک پلاستیکی رو تصور کنین دیگه !
::
::
به یارو میگم از اینجا چطوری میشه برم میدون ونک ؟
میگه باید بپرسی !
بهش گفتم به نظرت الان دارم آفتاب بالانس می زنم ؟
::
::
پسر تو ۵ سالگی: مامان جون دوست دارم
مامان: منم دوست دارم عزیزم
گن لاغری

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, | 15:28 | نویسنده : محمّد حسین زارع |
  • گیتاریست
  • لرستان رود
  •